مناظره امام صادق با ابن ابى العوجاء در مورد حج
تاريخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, | 18:53 | نویسنده : رضا افخمی

 

ابن ابى العوجاء گفت: اين سلطان فرمانده غايب است و تو حواله به غايب مى‏دهى.

امام عليه السلام فرمود: غايب آن جسم است كه وقتى منتقل از مكانى به مكان ديگر شد، از مكان اول غايب است و در مكان دوم حاضر است ولى خدا كه جسم نيست كه انتقال برايش تصور شود، پس غايب نيست وحضور دارد، ولى ما حضور نداريم مگر بواسطه پرچم.

ابن ابى العوجاء سرافكنده برگشت، با ياران و همراهان مى‏گفت: من از شما خواسته بودم كه مرا به روى سجاده‏اى بنشانيد، شما مرا بر زير پاره اخگرى، آتش مجمرى افكنديد، آنان گفتند:

تو در مجلس امام صادق بس حقير بودى!!

آرى، آن جناب غايب نيست، غايب ما هستيم كه با اطاعت از دستورهاى او و پوشيدن لباس تقوا لايق حضور مى‏شويم، تا جايى‏كه به مقام فنا رسيده جز او چيزى را نبينيم.

حرمت اين خانه را با فراهم آوردن خشوع و خضوع نگهداريد و چون خواستيد به آن مقام برويد با خلوص نيت و پاكى همه جانبه حركت كنيد كه بينايان راه با همه عظمتى كه داشتند خود را در آنجا بسيار كوچك مى‏كردند و بسيار حقير مى‏ديدند.

آرى، بزرگان دين خود را در اين راه نديده مى‏گرفتند و با كوچك كردن خود در تعظيم و بزرگداشت آن هر چه بيشتر مى‏افزودند، تاجوران محيط دين با تواضع و خاكسارى پى در پى خود را به اين درگاه حق مى‏رساندند، حتى در اردوى امن جهان خود را مصغر و جزء مى‏كردند، با آن كه بزرگ بودند و مكبر و كل.

از اولياى اسلام، تواضع و خاكسارى را بنگريد تا چه حد و چه اندازه در اين راه خويشتن را ناچيز مى‏شمردند. ائمه مسلمانان عليهم السلام آنقدر در جنب اين خانه وارد شده و خود را ناديده مى‏گرفتند كه تشخص خود را هيچگاه مانع از تكرار خاكسارى بر در اين خانه قرار نمى‏دادند.

 حج امام مجتبى عليه السلام‏

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در سفرهاى حج خود كه بيست و پنج مرتبه بود، خاكسارانه پياده راه مى‏پيمود و اين پياده‏روى نه به خاطر نداشتن مركب سوارى بوده و نه از دريغ و مضايقه از بذل مال در راه آن، بلكه دستور مى‏دادند مركب‏هاى سوارى را پيشاپيش يدك مى‏كشيده‏اند و خود براى تواضع پياده مى‏رفتند. تعداد مركب‏ها آنقدر زياد بود كه موكب‏ خيل باعظمت مى‏نمود و آن قدر در شخص خواجه تواضع بود كه خاكسارانه مى‏نمود.

به احترام حضرت امام حسن عليه السلام برادر عظيم القدرش امام حسين عليه السلام هم پياده مى‏شد، حسنين عليهما السلام براى تواضع و درك ثواب پياده راه مى‏رفتند ولى مركب‏هاى آنان كه يدك كشيده مى‏شد پيشاپيش مى‏رفت. همين كه خلايق مى‏ديدند كه حسنين عليهما السلام از عقب موكب قدم مى‏زدند، آن ها هم پياده مى‏شدند.

آرى، هر كس معرفتش به صاحب اين بيت بيشتر باشد، تواضع و انكسارش، و خشوع و خاكساريش نسبت به صاحب بيت بيشتر و عشق و علاقه‏اش به محبوب عالم وافرتر و كامل‏تر است.

اين‏گونه انسان است كه از او جز او نمى‏خواهد و از وى جز وى نمى‏طلبد و همين انسان است كه با رسيدن به بيت از بيت چشم پوشيده و محو جمال صاحب بيت مى‏شود و با زبان حال و اشك‏ريزان به محضر محبوب و معشوق خود عرضه مى‏دارد:

با جناب تو مرا قربت جانى باشد

ور دل آنجا برسد بيم گرانى باشد

 قُرب روحانى اگر هست ميان دل و دوست‏

چه تفاوت كند ار بُعد مكانى باشد

 آن نه حسنى كه تغير كند از دور زمان‏

وين نه عشقى كه در ايام جوانى باشد

 چون تو در كون و مكان هم نفسى نتوان يافت‏

كه دمى محرم اسرار نهانى باشد

  گر دلم پى به سر گنج رضاى تو برد

مايه سلطنت هر دو جهانى باشد

 خاطر نازكت ار شد متغير زعماد

گنه از جانب اين بنده جانى باشد

 حج امام صادق عليه السلام‏

امام جعفر صادق عليه السلام در سفرى از سفرهاى حج خود افتخار هم سفرى خود را به مالك بن انس داد.

وقتى به ميقات رسيدند، مالك مى‏گويد:

هنگام احرام كه راحله شتر امام عليه السلام به صحرا برسيد هرچه مى‏خواست لبيك را به صداى بلند بگويد، صدا در گلوى او گلوگير و متقطع مى‏شد و نزديك بود از راحله بيفتد.

من گفتم: اى پسر رسول خدا! لبيك بگو، چاره‏اى نيست از اين كه بگويى، فرمود:

اى پسر ابو عامر! چسان جسارت و جرأت كنم كه بگويم: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ». ترس و هراس و وحشت از آن دارم كه خداى عزت و جلال به من بگويد: «لالَبَّيْكَ» «2».

امام عليه السلام است كه با معرفت كامل در ميقات حريم الهى حاضر مى‏گردد. البته مشاعر آن انسان الهى مستغرق معنويات وحى آسمانى‏ مى‏شود و تمام اسرار حرم را در ميقاتگاه درمى‏يابد و حد و حدود خود را با حد و حدود اين بارگاه تطابق مى‏دهد، او از حد و حدود اين سرحد واقف است و از همه جهات به حد و حدود خويشتن هم مو به مو آگاه است، البته وقتى با حد و حدود حريم كبريايى خود را مقابل مى‏بيند، لكنت در زبان مى‏آيد و وقفه به او رخ مى‏دهد و مالك خود نيست.

ديده‏ايد كه در مقابل كوه، انسان چقدر خود را كوچك مى‏بيند، عظمت كبريايى را كوه كوه از همه جانب فرض كنيد كه انسان از همه طرف كوچك مى‏شود.

در مقابل آن عظمت بى‏نهايت در بى‏نهايت، اين موجود كوچك چه كند و چگونه بايستد و چه بگويد؟

امام صادق عليه السلام در سفر حج ديگر، افتخار هم كجاوگى خود را به ابان بن تغلب داده بودند. وى بزرگ اصحاب امام باقر عليه السلام بود و سى هزار حديث از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است. وقتى ابان به مدينه وارد مى‏شده، يك ستون از مسجد الرسول صلى الله عليه و آله را به او اختصاص مى‏داده‏اند كه جلوس كرده، تدريس كند، امام عليه السلام به او فرموده بود: اى ابان! در مسجد مدينه جلوس كن و فتوى بده كه من دوست دارم مثل تو در شيعيان من باشد «3»- ابان در مورد حج امام مى‏گويد:

وقتى امام صادق عليه السلام به سرحد حرم رسيد، ميله‏هاى اعلام حرم پيدا شد، دستور فرمود:

شتر را نگه داشتند و پياده شد، ابان هم پياده شد، ابان مى‏گويد: امام‏ براى ورود به حرم غسل كرد، من هم غسل كردم، بعد امام دعاى ورود به حرم را خواند و گريست، سپس براى ورود به حرم پاها را برهنه كرد و با پاى برهنه در حال تواضع قدم در حرم نهاد و قدم برداشت و فرمود:

اى ابان! هر كس اين عمل را بجا آورد، براى خدا، اينطور كه من بجا آوردم و تو ديدى، خداى سبحان صد هزار سيئه از او محو مى‏كند و صد هزار حسنه براى او مى‏نويسد و صد هزار درجه براى او ترفيع دهد و صد هزار حاجت او را برآورد «4».


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: